تفسیر قرآن بر اساس شاخه های علومِ وحیانی و بشری:
1) علوم استظهاری (مانند لغت و علوم ادبی)
2) علوم منابع تفسیر (مانند قرآن، روایات و..)
3) علوم استنتاجی (قواعدی که از قرآن در سائر علوم مانند علم الهیات و اقتصاد و حقوق و .. استنتاج می شود)
قرآن یکی از منابع تفسیری (تفسیرقرآن به قرآن)
دلیل منکرین تفسیر قرآن به قرآن و جواب آن
فیلم جلسه دوازدهم
صوت جلسه دوازدهم
روشهای تفسیری
یکی از بحثها در تفسیر به روشهای تفسیر است. در روشهای تفسیری از علومی صحبت میکنیم که تفسیر متوقف بر این علوم است، همچنین صحبت از علومی صحبت است که در بحث تفسیرمان مطالبی را از آن علوم استنتاج میکنیم.
علوم استظهاری
علومی که در فهم لغات، جملات ترکیبی و مراد خداوند متعال به آنها نیازمندیم، مانند علوم صرف، نحو، لغت، معانی، بیان و بدیع. اینها، علوم پایه هستند که در فهم ظاهری آیات قرآن باید از آنها استفاده کنیم. تا بتوانیم به معانی آیات قرآن برسیم. با استفاده از این علوم، معنای آیات را استظهار میکنیم و میفهمیم که مراد خداوند متعال چیست. مجموعۀ این علوم که به دستیابی ظهور آیات یاری میکنند، علوم استظهاری نامیده میشوند.
منابع تفسیری
دستۀ دیگر علوم پایه، منابع تفسیر خوانده میشوند. ما در تفسیر، افزون بر لغت و ادبیات که در فهم کلام عربی لازم هستند، نیازمند منابعی دیگری هم هستیم؛ مثلاً همان طوری که علم فقه، نیازمند منابع قرآن، سنت، عقل، اجماع برای استخراج احکام است، در علم تفسیر نیز به منابعی نیاز دارد که برای فهم قرآن باید به آنها رجوع شود. منابع تفسیر، متعدّد است: اوّل: خود قرآن؛ که یکی از منابع فهم قرآن آیات دیگر آن است. دوّم: روایاتی که از اهلبیت( نقل شدهاست. سوم: مطالب، قراین تاریخی و دیگر منابعی که به حول و قوۀ الهی بیان خواهد شد.
علوم استنتاجی
دستۀ دیگر، علوم استنتاجی است. علوم استنتاجی به قواعد راهگشا در استنتاج آیات قرآن گفته میشود. وقتی در تفسیر آیهای صحبت کردیم و به نتیجه رسیدیم، علوم دیگری هم هستند که قواعد دینی به دست آمده از این آیات را، برای آن علوم استنتاج میکنیم؛ نظیر آیات و قواعد موضوعات مختلفی نظیر علم اقتصاد[1]، علوم تربیتی، مدیریت، تربیت دینی، حقوقی و سایر علوم که در قرآن شریف بیان شده و پایههای نظام اقتصادی، حقوقی و تربیتی را تشکیل میدهند. بنابراین، ما بعد از تفسیر میخواهیم قواعد علوم مختلف را استنتاج کنیم، که نتایج بحث تفسیری ما هستند.
قرآن، اولین منبع تفسیر
در مورد علوم استظهاری مانند ادبیات و لغت، تفاسیر مختلف تخصصی نوشته شده است، مانند اعراب القرآن که فقط جنبۀ صرف و نحو و لغت و بلاغت قرآن را بررسی کردهاند. همۀ اینها مقدمۀ به دست آوردن معانی قرآنی است، امّا در تفسیر نیازمند منابعی هم هستیم. اوّلین منبع تفسیر خود قرآن است. قرآن، خودش را تفسیر میکند. در این مقام میان بعضی از بزرگان اختلاف دیدگاه وجود دارد که آیا روش تفسیر قرآن به قرآن، روش درستی است یا خیر؟ آیا ما میتوانیم قرآن را با خود قرآن، تفسیر کنیم؟ نظر بعضی از بزرگان بر این است که برخی آیات قرآن، برخی دیگر را تفسیر میکنند.
در خبری در برخی منابع شیعه و سنی آمده: «إنّ القرآن یفسّر بعضه بعضاً» بعضی این خبر را به گونهای طرح کردهاند که گویا از معصوم نقل شده و روایت است. گرچه معلوم نیست از کدام امام نقل شده است، و بعضی معتقدند که روایت نیست. البته ممکن است حدیث نبوی باشد، اهل سنّت هم در تصریح به روایت بودن آن نکردهاند. بنابراین این جمله، قابل استناد نیست.[2]
ادلۀ[Y1] مخالفین
مخالفان تفسیر قرآن به قرآن، معتقدند که عبارت «إنّ القرآن یفسّر بعضه بعضاً» در جوامع روایی معتبر ذکر نشده است بلکه ائمۀ معصومین( از تفسیر قرآن به قرآن، منع کردهاند. در روایتی از وجود مقدس امام صادق% آمده است: «مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا كَفَرَ»[3]کسی بعضی از قرآن را به بعضی دیگر عرضه نکرد، جز اینکه کافر شد. آنان باور دارند که تفسیر قرآن به قرآن همان ضرب القرآن بالقرآن است، پس چنین تفسیری درست نیست. مرحوم شیخ صدوق [Y2] از استادش ابن ولید نقل کرده که مراد از ضرب قرآن به قرآن، این است که در تفسیر آیهای، آیۀ دیگری آورده شود.
پاسخ
به نظر میرسد مخالفان روایت را خوب معنا نکردهاند، چون معنای ضرب قرآن به قرآن، با توجّه به قراین زیادی که وجود دارد، تفسیر قرآن به قرآن نیست، بلکه معنایش تکذیب بعضی از آیات قرآن به وسیلۀ بعض دیگر است. یعنی بهگونهای آیات را کنار هم قرار دادن که در ظاهر یکدیگر را تکذیب کنند. روایت لفظ ضرب (زدن) آمده نه تفسیر، شما چگونه ضرب را تفسیر معنا میکنید؟ ما شواهدی داریم که ضرب به معنای تکذیب است، نه به معنای تفسیر و تصدیق. به عنوان مثال: سیوطی در «درّ المنثور» و در کتاب دیگرش «الاتقان فی علوم القرآن» و بسیاری دیگر از علمای اهل سنت، این روایت را نقل کردهاند: «إنّ رسول الله$ خَرَج علی قومٍ یَتَراجَعُون في القرآن وَ هُو مُغضِب، فقال: بهذا ضلّت الأمم قبلکم باختلافهم علی أنبیائهم و ضرب الکتاب [Y3] بعضه ببعض» پیغمبر خدا$ چنین فرمودند:«قال: و إنّ القرآن لمینزّل لیکذّب بعضاً» قرآن نازل نشده است تا بعضی از آیات بعضی دیگر را تکذیب کنند. در این روایت، ضرب به تکذیب تفسیر شده است. در ابتدای روایت صحبت از ضرب قرآن بود یعنی بعضی از کتاب را به بعض دیگر میزدند، حضرت فرمودند قرآن نازل نشده است تا بعضی از آیات، بعضی دیگر را تکذیب کنند «و لکن نزل یصدّق بعضه بعضاً» بلکه نازل شده است تا بعضی بعضی دیگر را تصدیق کنند. تفسیر قرآن به قرآن تصدیق است و هیچ ربطی به ضرب قرآن به قرآن ندارد.
روایات مؤیّد تفسیر قرآن به قرآن
در نقطۀ مقابل، روایاتی است که قول ما را تأیید میکنند. مرحوم صدوق روایتی را از وجود مقدس امیرمؤمنان% در کتاب توحید نقل کردهاند: «إِنَّ كِتَابَ اللَّهِ لَيُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَايُكَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً»[4] کتاب خدا بعضش بعض دیگر را تصدیق میکند نه تکذیب. تفسیر قرآن به قرآن همان تصدیق بعض به بعض است.
روایت دیگر از امیرمؤمنان% در نهجالبلاغه آمده است: «كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ»[5] بعضی از کتاب خداوند دربارۀ بعضی، از آیات دیگر نطق میکند، و بعضی شاهد بعض دیگر میشود. تفسیر قرآن به قرآن، یعنی همین. پس یک منبع تفسیر قرآن، خود قرآن است.
[1] برخی تا نهصد آیه شمردهاند.
[2] جمله «القُرآنُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضا» از ابن عباس نقل شده و بعيد نيست با توجّه به ارتباط شديد او در مسائل قرآنى با شخص پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان على عليه السلام از آن بزرگواران گرفته باشد، محتواى آن نيز در نهجالبلاغه آمده است آنجا كه مىفرمايد:«وَ ذَكَرَ انَّ الْكِتابَ يُصَدِّقُ بَعْضُه بَعْضاً» خداوند به پيامبرش فرموده كه قسمتهاى مختلف قرآن يكديگر را تصديق مىكند و هماهنگ است» (نهجالبلاغه، خطبه 18) بعضى از علما در آثار خود جمله «القُرآنُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً»را به عنوان حديث آوردهاند، چنانكه در «تنزيه التنزيل» مرحوم شهرستانى، صفحه 106، اين جمله به عنوان روايت آمده بدون اين كه مأخذى براى آن ذكر شده باشد، در نهجالبلاغه اشاره ديگرى نيز به اين مطلب ديده مىشود، آنجا كه درباره قرآن مجيد مىفرمايد:«و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض» بعضى از اين آيات از بعضى ديگر سخن مىگويد و بعضى گواه بر بعض ديگر است» (نهجالبلاغه، خطبه 133).
[3] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص 627.
[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص : 192
[Y1]ادلۀ دیگری نیز دارند نه تنها حدیث ذیل لذا آورده شود.
[Y2]ذکر منبع
[Y3] از سیاق روایت تفسیر به رأی برمیآید و نیز برخی شبهات در آیات که هر فرقهای برای خودش تراجع میکرده و حضرت از اختلاف مثل اقوام قبل در تورات و انجیل، تحذیر دادهاند؛ چون اصل این کار تنها از اهلبیت( برمیآید.
3 پاسخ
با سلام به نظرم این بهترین جمع بین روایات بود که انجام شده بود و مثل خیلی از افراد که فقط ظهور اولیه حدیث رو اخذ می کنن و شروع می کنن به رد کردن نظرات دیگران نبود
ممنون که در راه اهل بیت نشر معارف می کنید
یاعلی
سلام ممنون از نظرتان
ادامه این مطلب در جلسه 13 می باشد که حتما باید بعد از این قسمت دیده شود که سوء تفاهم نسبت به این مطلب رخ ندهد
لینک جلسه 13
بسیاری از علما این مطلب را قبول ندارند
شما چگونه چنین حرفی می زنید