اعضاى كميته علمى كنگره بين المللى بزرگداشت ثقة الاسلام كلينى در ديداري كه با حضرت آية اللّه العظمى صافى گلپايگانى داشتند، ضمن دريافت رهنمود درباره نحوه برگزاري كنگره، ديدگاه هاي معظم له پيرامون شخصيت شيخ كليني و كتاب الكافي را جويا شدند. متن ذيل پرسش و پاسخ هاي مطرح شده در آن جلسه است.
پيش از پرسش و پاسخ دوستان، ابتدا مناسب است در باره شخصيت ثقة الاسلام كليني و جايگاه حديثي و علمي وي سخناني ايراد بفرماييد؟
اهميت حديث ، روات ومحدّثان بزرگى كه حافظ حديث و علوم حديث بودهاند و هستند ، نياز به بيان و توضيح نيست و در اين مسئله ، هر چه بيشتر تأكيد و تحقيق شود و روات و بزرگان حديث ، معرّفى و زندگى و خصوصيات آنها بيشتر روشن شود ، براى استحكام دين ، موءثّر است. هر چه ما در ارتباط با اين مسائل ، بيشتر كار كنيم ، بر اطلاعات و علم خودمان افزوده و حقايق واقعاً مهمّى براى انسان كشف مىشود ؛ چون هر چه بخواهيم ، در همين احاديث است ، همه علوم اسلامى، اصول دين، فروع دين، الهيات، و… .
هرچه به دين اسلام مربوط مىشود، در همين احاديث است كه به وسيله محدثان ، در اختيار ما قرار گرفتهاند. از اين جهت، ما هر چه در اين زمينه اهتمام كنيم، باز هم حقّ مطلب ادا نمىشود ؛ ولى تقدير از اين بزرگان و تعظيم مقام اينها ـ كه خدمات بزرگى، به اسلام انجام دادهاند ـ ، وظيفه ماست .
اگر كلينى نبود، و اگر اين كتب اربعه نوشته نمىشد، حالا ما در چه وضعى بوديم؟ البته نمىگويم كل مطالب در اين كتب است ؛ ولى استنباط و استكشاف حقايق دين براى ما خيلى مشكل بود. كسى نمىتواند خدمتى را كه امثال كلينى به دين اسلام، مذهب شيعه و علوم حديث كردهاند، به اندازه لازم توصيف كند. در هر صورت، برگزارى كنگره كلينى، مسئله خيلى مهمّى است و من از شما در حدّ خودم، تقدير و تشكر مىكنم .
براى كتاب الكافى ، شروحى نوشته شده، مانند مرآت العقول علاّمه مجلسى كه وقتى انسان مطالعه مىكند، مطالب زيادى برايش روشن مىشود ؛ ولى چون الكافى ، بسيار با عظمت است ، بايد بيش از اين درباره خود كتاب، روايات ، اسناد و رجالى كه در اين كتاب قرار گرفته است، تحقيق شود .
اينها هر كدام، شاخهاى از علوم اسلامىاند كه اگر كسى بخواهد درباره اين كتاب ، به طور جامع اظهار نظر كند ، بايد جامع همه فنون اسلامى باشد. در كتاب الكافى ، فقط مسئله جمعآورى حديث مطرح نيست و اينطور نيست كه كلينى، يك محدّث سادهاى بوده كه از مشايخ خود ، اخذ حديث مىكرده و روايت نقل مىكرده است. ايشان يكى از علماى بزرگ اسلاماند. در كتاب توحيد ، خطبهاى از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در جوامع التوحيد نقل و از آن، تجليل و تعظيم مىكند .
اين تجليل ، دليل بر ادراك، بصيرت و تبحّر او در علم الهيات است وگرنه هر كسى متوجّه اين قضيه نمىشود. در پايان خطبه مىگويد : اگر تمام زبانهاى دنيا، همه يك زبان شوند و بخواهند خدا را معرّفى كنند (البته مىگويد به استثناى زبان انبيا) ، به اين حد يا بيشتر از اين نمىتوانند. فوق آنچه كه تصوّر شود در الهيات بتوان براى مردم گفت، در اين خطبه هست .
همچنين تبويب كتاب الكافى و اين ترتيبى كه ايشان براى كتاب در نظر گرفته، يا الهام است يا حاكى از فكر بلند وى است. اوّل، كتاب عقل و جهل است. يعنى وقتى مىخواهيم وارد اين مطالب بشويم، بايد از عقل، از آن كه مىفهمد ، و تشخيص مىدهد ، وارد شويم و حجيّت عقل را بررسى كنيم. بعد ، فضيلت علم ، توحيد و … را بيان مىكند و اين ، علامت اين است كه ايشان در اين امور ، داراى بصيرت فوقالعادهاى بوده است و در آن زمان ، كمنظير و شايد هم بىنظير بوده است .
بنابراين، الكافى و تبويب آن، معرّف شخصيت كلينى است. به فكر هر كسى نمىرسد كه براى اولين بار چنين كتابى بنويسد. ايشان مىنويسد و ديگران، از او اقتباس و تقليد مىكنند .
جنود عقل و جهل كه كلينى در كتاب عقل و جهل آورده ، خيلى با اهمّيت است. در زمان ما هم بعضى از علماى علم جديد برآن، شروحى نوشتهاند ، مانند دكتر ميرسپاسى ، كه كتابى دارد كه شرح روايت جنود عقل و جهل است. دكتر ميرسپاسى، با تخصّص خودش ثابت مىكند كه اين جنودى را كه براى عقل فرمودهاند ، همگى دلالت بر عقلانيت اشخاص مىكنند و هر كسى كه اينها را داشته باشد، علامت اين است كه عاقل است و جنود جهل، مانند حسد و تكبّر، علامت نقص عقل است. ايشان متخصّص است و در شرح اين روايت، كتاب بزرگى نوشته است .
يكى از مطالبى كه درباره شخصيت كلينى، كتاب الكافى و اسناد آن، در درسهايم تذكّر دادهام، اين است كه اگر چه اين احاديث را مثل مرحوم مجلسى رحمهالله در مرآت العقول ، به صحيح، حسن ، مجهول، موثوق عليه و … تقسيم كردهاند ، امّا اين اصطلاحات، نسبت به اتقان و صحّت خود الكافى، اثرى ندارند .
مآخذ و مصادرِ در اختيار كلينى، همه از مصادر مورد اعتماد ، معروف و شناخته شده بوده است. آن موقع، اينطور رسم بوده است كه اگر از كتابى، حديثى را نقل مىكردند ، بايد با سند نقل مىكردند و به اين كه كتاب، حاضر و در اختيارشان است، اكتفا نمىكردند. در كتاب منتخب الأثر ، يك روايت درباره ائمه اثنا عشر عليهمالسلام است كه راوى آن مىگويد : اين روايت را يكى از بزرگان اهل سنّت در كتابش نقل مىكند ؛ ولى براى من روايت نكرد و اجازه نقل روايت را هم به من نداد. اين روايت را در حالى كه داراى علو اسناد است و واسطه در آن كم است، از راه ناچارى نقل مىكنم .
اين شيوه، از اقسام تحمّل حديث در الكافى است. اگر كلينى، روايت را مثلاً از هشام بن حكم يا از منصور بن حازم يا از فضل بن شاذان، با يك يا دو سند نقل مىكند، بر اين اساس است. ممكن است بعضى از اين سندها ضعيف باشند ؛ ولى اين مسئله، در صحّت و اتقان كتاب ، مدخليتى ندارد ؛ چون ايشان كتاب را از خود آنها گرفته، در مورد روايات مىگويند كه سندش، موثّق است، يا ضعيف است ؛ امّا اينها در مورد خود كتاب اثرى ندارد . دليل ديگر اين كه شيخ طوسى رحمهالله در كتاب الفهرست مىگويد : «اخبرنا به جميع كتبه فلان» . اين، نشان مىدهد كه كتاب، نزد او بوده و ايشان اجازه گرفته است.
در بعضى از روايات الكافى ، آخرين كسى كه از امام عليهالسلام روايت مىكند و حتى بعضى از واسطهها، خود شخص صاحب كتاب است. اينها خصوصياتى است كه در مقام روايتشناسى، قابل توجّه است. مقصودم از اين مطلب، اين است كه الكافى در نهايت اتقان و اعتبار است .
يكى ديگر از امتيازات الكافى، اين است كه پيش از صحاح ستّه، نوشته شده است و اين كيفيت و ابواب، در كتابهاى ديگر، موجود نيست. روايات الكافى از صحاح ستّه، بيشتر و حدود هفده هزار روايت است. كلينى ، بيست سال روى اين كتاب، زحمت كشيده است. خداوند رحمتش كند و بر علو درجاتش بيفزايد!
در زمانى كه در كاظمين مشرّف بودم، می خواستم به زيارت قبر ايشان بروم. از شخصى كه از اساتيد اهل سنّت بود ، درباره نشانى قبر از او سؤال كردم و گفتم : كلينى ما. ايشان گفت : «فقط كلينى شما نيست ؛ كلينى ما هم هست» .
اينكه ما بايد در حوزه حديث و كتابهاى حديثى و تحقيق و تجليل از آنها بيشتر وارد شويم ، بسيار مهم است. از زمانى كه آية اللّه بروجردى رحمهالله تشريف آوردند، حوزههاى علميه از اين جهت، وضعشان تغيير كرد ؛ هم حوزه علميه قم و هم حوزه علميه نجف. ايشان وقتى درس مىگفتند، به حديث، اهميت فراوانى مىدادند. كتاب حديث را مىآورد و روايت را مىخواند .
اوّل دلالت روايت را بر مسئلهاى كه داشتيم ، بيان مىكرد و سپس اگر لازم بود ، اقوال علما را هم يادآور مىشد. ايشان در احاديث، غور مىكردند و احكام را چنان از اين نصوص، استنباط مىكردند كه حاجتى به اين كه خيلى به اصول تمسّك كنيم، نبود. اخيراً رسم شده كه مىگويند : اوّل ببينيم مقتضاى اصول چيست، بعد برويم سراغ روايت ؛ ولى ايشان مىفرمود : اوّل روايت را ببينيم. در درس ايشان، كم اتفاق مىافتاد كه نياز به اصول باشد. تبحّر ايشان در علم اصول ، فوق العاده بود و در اين علم، نظرهاى خاصى داشتند كه آنها را نوشتهام تا در آينده چاپ شوند .
مقصودم اين است كه حوزه بايد در اين زمينه تلاش كند تا ما كلينى، مجلسى و صدوق و … را بشناسيم. من تعجّب مىكنم كه اينها چهطور به نقاط مختلف دنيا سفر مىكردهاند؟ كتابها را چه طور مىبردهاند؟ آيا مريض نمىشدهاند؟
كتابى از تأليفات كلينى نقل مىكنند كه من خيلى علاقه دارم آن كتاب، پيدا شود ؛ كتاب ما قيل فى الأئمّة من الشعر. اين كتاب اگر پيدا شود، كتاب بسيار نفيسى است. اين، دليل بر اين است كه قبل از اينها براى حضرت ولى عصر(عج) شعر مىگفتند. نمىدانم شما در تحقيقاتتان ، به كتاب ما قيل فى الأئمّة من الشعر، برخورد كردهايد يا نه؟
اشعارى كه در الكافى نوشته شده ، همه جمع آورى شده اند .
من در كتاب منتخب الأثر، بعضى از اشعارى را كه بوده، آوردهام. ماقيل فى الأئمة من الشعر اگر يك نسخه اش پيدا شود ، خيلى با اهميت است. شايد در يكى از كتابخانه هاى دنيا باشد!
نكته اى درباره اعتبار الكافى و كلينى فرموديد. مىخواستم بپرسم كه آيا شما اين را در واقع تأييد می فرماييد، در حالى كه بعضى از روايات، ظاهرش با برخى از معتقدات شيعه ناسازگار است ؟
آن، مطلب ديگرى است و جدا از سند متن و مضمون است. بعضى از تعارضات، با موازينى كه خود ائمّه عليهم السلام فرمودند، حل می شود، مثل عرضه بر قرآن و تقيّه. در احكام، سند و متن بررسى مىشود ؛ ولى تاريخ را همه قبول مىكنيم و با اين كه سند ندارد، نقل مىكنيم. اما عقايد و الهيات، مطالبى هستند كه بايد عقل در آن دخالت كند .
ظاهراً آية اللّه بروجردى رحمه الله هم بر اين تأكيد می كردند كه منقولها از كتابهاست، نه از اشخاص؟
اين مطلب را به اين صورت از ايشان نديدم ؛ ولى خودم در اين خصوص، مطالعاتى را انجام دادهام. كتاب مستطرفات السرائر ابن ادريس هم اينطور است ، گرچه آقاى خويى اشكال وارد كرده ، ولى من آن را مفصّل جواب داده ام . اين كتابها در دستشان بوده است. خود ابن ادريس مىگويد كه من از كتاب آنها نقل مىكنم. من گمان نمىكنم اين نظر، مقبول عنه باشد .
يكى از بحثهاى موجود در كتاب الكافى، موضوع ائمه اثنى عشر و غيبت است. در مورد احاديث اثنى عشر برخى از بزرگان اهل سنّت، اشكال مىكنند و مىگويند اگر نام دوازده امام، از اوّل مشخص بوده، پس چرا گاهى برخى از اصحاب، دچار تعجّب مىشدند و دنبال امام بعدى مىگشتند. نكته اين قضيه ، در چيست؟
اين اخبار، آن وقت، اين طورى جمعآورى نشده بود ؛ بلكه به تدريج، تكامل پيدا كرده است. تعدادى از اشخاص، آگاه بودند و تعدادى هم خبر نداشتند .
كلينى، در كتاب حجت، چند باب به نام تسمية من رآه عليه السلام ، النهى عن الاسم والغيبة دارد ، تحليل شما از اين روايات چيست؟
اين اشكال، در كشف الغمة هم آمده است. او مىگويد : از يك طرف مىگويند : اسم نبريد و از طرفى مىگويند : اسمه اسم رسول اللّه. جوابش اين است كه منظور ، اين است كه صراحتى به اين نداشته باشيد. مسمّى به اسم رسول اللّه يا مكنى به كنيه رسول اللّه، عبارة اُخراى از اسم محمّد و ابو القاسم است. فرق است بين اينها. اين خصوصيت، تنها براى حضرت نبوده كه مسئله تقيّه باشد .
نظر نهايى شما درباره تسميه چيست؟
به نظر من در مجالس عمومى، احتياط كنند.
حتى در زمان حاضر؟
بله، همان اشكال وارده است. مگر بين تسميه و نهى از آن، فرقى وجود دارد؟
نقش احاديث الكافى در اجتهاد و در هنگام تعارض يا اختلاف، چه قدر است؟
خدا رحمت كند مرحوم آية اللّه شيخ محمّد كاظم شيرازى رحمهالله را كه از علما و فقهاى بزرگ بود. من به درس ايشان مىرفتم. ايشان مىگفتند : به ميرزا محمّد تقى شيرازى رحمهالله ـ كه به ميرزاى دوم معروف بود ـ گفتند كه چرا اين قدر احتياط مىكنيد ؛ چون ايشان در فتوا خيلى محتاط بود و مردم مىگفتند ايشان مجتهد نيست. ميرزا جواب مىداد : «مىترسم كه تفحّص كمى شده باشد ؛ شايد وقتى كه در باب طهارت ، فتوا مىدهيم، مطلب در باب ديات ؛ جور ديگرى آمده باشد». وى مىگفته است كه كسى بدون ملاحظه روايات الكافى در هر بابى ، نمىتواند فتوا بدهد .
آية اللّه خويى، با اين كه خودشان در روايات و سند احاديث، سختگير هستند، يك نقلى را از مرحوم نائينى دارند كه خدشه در سند احاديث الكافى حرفه عاجز است؟بله، حرف ايشان درست است. من نكته هايى از ايشان گرفته ام كه در درس خارج گفته ام و در كتاب فقه الحج هم نوشتهام. براساس اين مبنا، ايشان در يك جاهايى براى فتوا دچار مشكل مىشود ؛ چون فتوا جورى است كه بايد رفع يد كند، امّا نمىشود .
دو منهج درباره خبر موثوق به و خبر ثقه وجود دارد. آيا حضرتعالى ، خبر موثوق به را كافى می دانيد؟
بله، اگر مورد اعراض نباشد .
چرا مرحوم كلينى، از نوّاب اربعه ، حديث نقل نكرده است ؟
اين كه ايشان در عصر نوّاب اربعه بوده است، دليل براين است كه ايشان مستغنى بوده و اين مسئله، بر مىگردد به موقعيت و منصب آنها و اين كه آنها چه هويّتى داشتهاند و كلينى چه هويتى داشته است. در زمانى كه نوّاب اربعه بودهاند ، همان وقت هم علما همين منصب را داشتهاند و اينطور نبوده كه علما را مرحوم كنند. مسئله ديگر ، نيابت عامّه هم بوده است. البته اينها مباحث طولانىاى است كه در جايى ديگر بايد بدان پرداخت .
مرحوم آية اللّه صدر، ادّعا مىكند كلينى در هر بابى، ذيل هر عنوان ، اوّلين روايت را كه مىآورد ، نسبت به دومى، و دومى نسبت به سومى، اولى است. نظر شما چيست؟
بله، كلينى، اين كار را كرده است. يكى از دلايلى كه مرحوم بروجردى رحمهالله مىخواستند وسائل را اصلاح كنند همين مطالب بوده و ايشان كتاب جامع الاحاديث را ـ كه آقاى خويى از آن تعريف كرده است ـ بر اين اساس تنظيم كرده است. ايشان خودشان مىخواستند تنظيم وسائل را انجام دهند، ولى گفتند كه نمىرسم و مرا معرّفى كردند و بنده هم فرصت اين كار را پيدا نكردم .
در نسخه هاى خطى الكافى ، اختلافاتى مانند سقط يا زياده، وجود دارد ، نظر شما در اين باره چيست ؟
ما يك اصولى داريم كه بايد طبق آن اصول، عمل كنيم. يك وقت مىبينيم كه روايت، به دو طريق نقل شده، يا در دو كتاب، روايت شده است كه در يكى، سقط و در ديگرى، زياده است. يعنى اگر ما شك كنيم كه به اين روايت، چيزى زياد شده يا چيزى از آن كم شده است، در اين جا مىگويند عدم زياده و نقيصه، با هم تعارض دارد و عدم زياده، مقدّم است ؛ براى اينكه كم شدن، مطابق طبيعت آدم است ؛ امّا گاهى مىشود مطلب را حل كرد يا قرائنى وجود دارد كه بايد روى آن نظر داد ، لذا نمىتوان قاعده كلى داد .